وسوسه های گریز

... نه اینکه راهی باشد برای رفتن بلکه جایی ست برای ماندن...

وسوسه های گریز

... نه اینکه راهی باشد برای رفتن بلکه جایی ست برای ماندن...

افکار شبانه

از آن شبهای ست که آدم را به فکر وا می دارد . فکر کردن و فکر کردن است که آدم را می کشد ، مسائل مسخره ای توی ذهنم می چرخند . اصلاً به شبهای قبل از سفر شبیه نیست ، دستم به کاری نمی رود . وسایل چندانی ندارم . یک مشت لباس که همگی بندهای حیاط را اشغال کرده اند تا خشک شوند توی آفتاب گرم این شبها !
آماده ام که بروم . فردا که جمعممان جمع بشود شروع می کنیم به رفتن . دغدغه های مسخره ای سراسر زندگی را اشغال کرده که ناآرامم می کند . همراهم فردا می آید . دغدغه های مسخره فرار می کنند با بودنش .
امشب روح آرامی ندارم ، سرم هزار چرخ می خورد و آرام نمی گیرد . باید کاری کنم . باید نجات یافت . باید اینقدر فکر نکرد . باید کمتر به زندگی اخم کرد . باید و هزار باید دیگر . این زندگی چیزی جز باید و نباید داشته است برای ما تا حالا ؟
آدمها ، آدمهای اطراف ، آدمهای موجود و آدمهای ما . اینها همه ی دنیای ماست .
باید آرام باشیم در کنار هم .

نظرات 1 + ارسال نظر
[ بدون نام ] شنبه 15 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 11:51 ب.ظ

افکارت خیلی خطر ناکه ولی اگه مثبت فکر کنی مثل شخصی که خودشو برای کوه آماده می کنه

شما لطف داری

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد