وسوسه های گریز

... نه اینکه راهی باشد برای رفتن بلکه جایی ست برای ماندن...

وسوسه های گریز

... نه اینکه راهی باشد برای رفتن بلکه جایی ست برای ماندن...

حالا که ...

حالا که اینجایم ، یک حالتهایی دارم که عرض می کنم : صورتم را چندین روز است اصلاح نکرده ام ، بنابراین یک ته ریش اساسی داریم در حد لیگ دست سوم جنوب لندن ، تنم از سرما مور مور شده بابت سرمای کولری که بادش زیر دماغ محترمم قرار دارد . چشمهایم از گرما قرمز شده است و مجبورم می کنند به خوابیدن ظهر بیندیشم .
این احوالات کله و ملاج اینجانب بود تا کنون و در امروز که چهارشنبه ست .

اولین نوشته و شاید تغییر

البته که انسان نیازمند تغییر است اما این واقعیت را هم نمی شود نادیده گرفت که انسانها آدم بشو نیستند چون این دوتا با هم توفیر دارند . انسان بودن و تغییر یک وجه ماجراست و آدم شدن وجه دیگرش . ما گیر کرده ایم بین این دو تعبیر و با خسته کردن خودمان سعی میکنیم بفهمیم این دوتا یکی ست و هی بگویم که باید اینکار را بکنیم و آن کار را نکنیم و همه به نوعی بین کردن و نکردن سرگردانیم ، که این دوراهی عجیبی ست !

به همین مناسبت من هم پس از گذراندن سوابق طولانی دو سه ساله در امر بلاگفا نویسی با سازندگی یک وبلاگ در سایت فخیمه ی بلاگ اسکای سعی در تغییر داشتیم که ........... چه عرض کنم . تغییر فقط در ظاهر و آدرس پدیدار شد و در ما ... عمیقاً هیچ . ما همان آدم سابقیم با یک سایز بزرگتر .

بنابراین اینجا که هیچ کس ما را عملاً نمی شناسد سعی می کنیم با خودمان و احیاناً شما درد و دل کنیم و از خواندن بنویسیم و از گفتن حرف بزنیم . پس من خواهم نوشت برای خودم و دیگرانی که برخی مهمترمند از خودم و نوشته ها و دیگران دیگر که تماماً محترمند .

پس مرسی از اینکه این چند خط را خواندید .